توجه!
اغلب پست ها عنوان دارند، آنگاه این وبلاگ به طرز غیرمستقیمی دارای عنوان است.
۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه
Whole lotta love
احساس تهوع دارم!
حال فیزیکی ام نه اینکه مستقلاً بد باشد،  اما خوب هم نیست. احساس تنهایی می کنم در کل! امروز حالت تهوع های زیادی بهم دست داده! که با شبکه چهار شروع شد! میدانم تو تنهایم نمی گذاری اما من شاید خودم را تنها بذارم، تو را از خودم بگیرم. و آنوقت، شرایط اینجوری نشان بدهد که تقصیر خودم بوده و این طوری جبر روزگار مثل ادکلن خریدن برای تولدت ثابت شود...
همه ی این فکر و خیال های آزاردهنده، وقتی با خاطره ی تصاویر بی دماغ یا خرطوم دار سربازان جنگ جهانی ِ نمیدانم چندم همراه می شود و خاله ای که یکهو جلوی چشمم بالا می آورد، به علاوه ی تقارن این رویدادها با خواندن آنچه که برای مادام دو رنال، در رویارویی با عشق آتشین ِ ژولین رخ داده است، برای من انگار احساس های ناآرام و نگران کننده ای تحمیل می کند. مثل این است که به زور، معنی "تغییرات ناگهانی" در صورتهای مختلفی برایم تفهیم بشود! که من از هرگونه تغییر ناخوشایندی که در این رشته ی اتصال بین من و تو رخ بدهد، ترسیده ام...
0 Comments:

ارسال یک نظر